گنجشک با خدا قهر بود…….روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد…..
و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.
گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفت ه بود؟ و سنگینی بغضی راه کلامش بست.
سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت:ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی.
گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.
خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی! اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی درونش فرو ریختو … های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد …
Wednesday, July 22, 2009
یه پست اخلاقی
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
5 comments:
سلام...
من شما رو با همون نامی که گفتید لینک کردم.شما هم من رو با مشخصات زیر لینک کنید.
آدرس: http://Takweb.Mihanblog.com
عنوان: x عکس و کلیپ های شب جمعه ای x
منتظــــــــــــــــــــر جوابت هستم...
بابای
سلام
خوشحال میشم که یا هم تبادل لینک داشته باشیم من هم از فارغ التحصیل های جهانگردی هستم. امیدوارم موفق باشی.
salam man bayad az koja bedoonam addres shoma(mrs elham) chiye? addressetoon ro bezarid
http://nomadictourism.blogfa.com/
بوی کوچ،بوی سفر، بوی راه
http://nomadictourism.blogfa.com/
Post a Comment