توجه================توجه

در انتهای صفحه قسمت ((oldpost))قرار دارد که مطالب قدیمی در آن است. همچنین برای راحت تر بودن میتوانید از آرشیو موضوعی استفاده کنید. در ضمن برای نظر دادن باید گزینه ی. اگه باز هم مشکل داشتید میتونید میل بزنید.

Tuesday, July 14, 2009

گذري در تاريخ عمومي لار

اقتباس از كتاب سيــــماي لارستـــــان نخلهاي سرفراز تاليف نويسنده ارجمند جناب آقاي صادق رحماني


اين سرزمين پهناور را، كيخسرو به گرگين بخشيد و او رهسپار لار گرديد. بدين ترتيب سلسلهء پادشاهان مستقل و نيمه مستقل ميلادي در لار بنياد نهاده شد. »حكام لار از نژاد گرگين ميلادند كه در عصر كيان به حكومت لار منصوب شده بودند. از آن تاريخ اولاد او در آن ولايت حاكم و فرمانروا بوده و در زمان ملوك‌الطوايفي بيش از پيش اقتدار يافته‌اند در ارمنهء سابقهء قبل از ظهور اسلام و بعد از آن هرچند گاه در ممالك ايران نافذ فرمان بوده، خصوصاً در زمان اكاسره اطاعت گونه به ظهور مي‌آورده‌اند و در ساير ايام لواي خودسريمي‌افراختند«.

برخي از نويسندگان چيرگي ميلاد بر شهر را چنين نگاشته‌اند:

گرگين ميلاد سر سلسلهء دولت ميلادي، تنها به دليل باورمندي‌اش به نيك‌بختي و تيره‌بختي كواكب، بر طبق نظر منجمان لاري، هفت سال در پشت حصار شهر لار خيمه مي‌زند تا هنگام ورودش به شهر معلوم گردد. او سرانجام پس از هفت سال وارد لار مي‌شود تا براساس نظر ستاره‌شناسان دودمانش براي چندين هزار سال بر ايالت لار حكمراني كنند. البته اين حكايت، به افسانه نزديكتر مي‌نمايد. پادشاهان ميلادي كه به صورت موروثي حكومت مي‌كرده‌اند 25 نفر بوده‌اند.

حوادث و رويدادهاي تاريخي لار تا سال 594 هـ‌.. ابهام زيادي دارد و تنها اطلاع تاريخي اين است كه امير لار، يعني جلال‌الدين ايرج، در عهد عمربن عبدالعزيز (101-99 هـ.) مسلمان شده است. در فاصله قرن ششم تا دهم هجري حدود پانزده تن به شرح ذيل در لار فرمان راندند: قطب‌الدين موءيدبن وهاب‌الدين زنگي (پاكويه)، باكالينجار، قطب‌الدين موءيد دوم، علاءالملك، باكالينجار دوم، حاجي سيف‌الدين نصرت، حاجي علاءالملك گرگين شاه، حاجي مبارزالدين محمد، قطب‌الدين مبشر، جهانشاه، هارون، محمدبگ‌بن علاءالملك، انوشيروان‌بن ابوسعيدبن علاءالملك، عادل شاه و ابراهيم خان‌بن محمدبگ!

حكومت قطب‌الدين موءيد لاري با حكومت اتابك سعدبن زنگي (599-623) در فارس، قطب‌الدين مبارزبن نظام‌الدين حسن در شبانكاره و تاج‌الدين شهنشاه در هرمز مقارن بود و در ظاهر ميان او و حكام هرمز مناسباتي وجود داشته است. »به نظر مي‌رسد حكام لار نيز در دورهء اسلامي و آل‌بويه و حكام سلجوقي و آغاز دولت اتابكان فارس از حكام مركزي اين ايالت اطاعت داشتند. از اين جهت است كه در تاريخ نامي از آنان برده نشده است. چهار نفر از حكام لار يعني: ابا كالينجار، حاجي سيف‌الدين نصرت، علاءالملك گرگين شاه و مبارزالدين محمد باسلاطين آل ظفر معاصر بوده‌اند و از آنان اطاعت داشته‌اند و دليل آن نيز سكه‌اي است كه در لار به نام شاه شجاع ضرب شده است«. اين امر لار را به صورت يك مركز تجاري در جادهء بازرگاني جنوب ايران نشان مي‌دهد.

.

لار كرامندالتفات سلاطين نيست

بعد از جلوس شاه شجاع مردم لار و سرزمينهاي پيرامونش سركشي پيشه كرده، از فرمانبري وي روي برتافتند. او با لشكرهايي متوجه قلاع آن حدود شد. در آن وقت محمد مظفر در قلعهء تبر محبوس بود. شخصي براي مشورت به نزد او فرستاد. محمد مظفر گفت: »خرابهء لار كرامندالتفات سلاطين نيست؛ از آن كه اگر بستانند، ناموس چندان نباشد و اگر نستانند، ايشان دلير شوند و همه روز لشكري در غزاي ايشان ببايد داشت. شاه شجاع آن نصيحت را قبول كرد و لاريان به تصور اين كه پادشاه بر ايشان رحم فرموده به طوع و رغبت ايل شدند.«

در سال 789 هـ . كه امير تيمور شيراز را متصرف شد، گرگين لاري (749-823)، حاكم لارستان، با هدايايي به خدمت او رسيد و در سال 799 لشكريان محمدسلطان، نوادهء امير تيمور، قسمتهاي شرقي فارس؛ يعني لار و نواحي جهرم و فال و كارزين را مسخر ساختند.

در آغاز دولت صفويه ابراهيم خان حاكم لار (آخرين حاكم ميلادي لارستان) خراجگزار اين دولت بود و منصب امير ديواني داشت. او سرانجام به امر شاه تهماسب صفوي معزول شد و پسرش نورالدهر خان به حكومت لار رسيد. پس از او پسرش، ميرزا علاءالملك، به نام ابراهيم خان دوم حاكم لار گرديد.

در سال 1010 هـ.. سلسلهء ميلادي لار توسط الله‌وردي خان، فرماندهء سپاه صفوي، در هم شكست و »حكومت لار از طرف دولت صفوي به قاضي ابوالقاسم كه از شيعيان صميمي بوده، واگذار مي‌شود.« امروزه بيشترينهء آثار باستاني لار؛ مسجد جامع شهر، چهار بازار مشهور به قيصريه (كه نخست در سال 1051 هـ.. توسط قنبرعلي بيگ و سپس در عهد قاجار به وسيله فتحعلي‌خان گراشي تعمير شد) يادگار ملوك ميلادي است.

قنبرعلي بيگ، عوض علي بيگ و محمدعلي بيگ ذوالقدر، هر سه برادر در زمان شاه عباس صفوي و پس از آن، به ترتيب والي لارستان شدند. و هر يك در تعمير و بازسازي آثار مانند مسجد و آب‌انبار و بقعهء امامزادهء علي‌بن حسين‌بن سجادبن حسين‌بن علي عليه‌السلام دستي داشته‌اند.

»در زمان امام قلي فرزند الله‌وردي خان، حاكم فارس، آقامحمد نظر و خواجه عبدالرضا مرودشتي حاكم لارستان بوده‌اند. پس از آن، واليان لار مستقيماً از اصفهان تعيين مي‌شده‌اند. در همين ايام خواجه معين‌الدين فالي، به فرمان شاه عباس صفوي با لشكري از فال و اسير و اعلامرودشت كه مرداني شجاع و متهوّر در تفنگ‌اندازي مشهورند، بر كشتيهاي بزرگ و كوچك مي‌نشينند و به آساني جزيرهء بحرين را فتح مي‌كنند و دست جماعت پرتگاليه ]پرتقالي[ را كوتاه مي‌كنند و در هنگام جنگ، زخمي به خواجه معين‌الدين فالي مي‌رسد كه بعد از فتح بحرين وفات مي‌يابد.« لار كه در اين زمان بر اثر زلزلهء سال 1013 هـ.. ويران شده بود، تعمير كلي شد.

در همين دوره، با برآمدن محمود افغان، دولت صفويه فرو افتاد ... و لار براي مدتي تحت سيطرهء افغانان قرار گرفت؛ ولي اين چيرگي ديري نپاييد. با ظهور نادرشاه و حملات پي‌درپي او سرانجام سپاه افغان شكست خورد و لاريان تواني تازه يافتند.

شيخ محمدعلي حزين كه در آن روزها در لار به سر مي‌برده، چنيني مي‌گويد:

»من در لار بودم كه خبر فتح نادرشاه افشار و شكست افغانان به لار رسيد و لاريها از اين خبر اجتماع كرده و خزاين ايران كه اشرف افغان از راه شيراز به لار فرستاده بود، كه از راه بندرلنگه براي حاكم بصره بفرستند تا قشوني به كمك افغانها بفرستد؛ لاريها متصرف شده و با افغانها جنگيدند و از لار خارج كردند.«

در دورهء نادرشاه حكومت لارستان به ميرمحمدتقي اوزي واگذار شدح او به سبب گرايش به تشيع، مورد غضب مشايخ قريهء »پدز« قرار گرفت و در حمام به قتل رسيد. پس از وي همسرش، جهان بانو، حكومت لار را، به مدت چهارده سال، به عهده گرفت. تواريخ اين رويداد را به گونه‌اي ديگر نيز آورده‌اند: در اين ميان نصيرخان و حاجي‌خان دو برادر از روستاي كال ناحيه بيخه فال لارستان برخاستند. نصيرخان دختر حاكم لارستان (ميرمحمدتقي اوزي) را به عقد ازدواج خود درمي‌آورد و حكومت لارستان را به دست مي‌گيرد. عبدالله خان، نصيرخان دوم و علي‌خان، نصرالله خان، محمدعلي خان، فتحعلي خان و علي‌نقي خان از اين سلسله به حكومت لارستان مي‌رسند. در سال 1272 هـ.. آقا ميرزا محمد فسايي، نصرالله خان و فتحعلي خان و علي‌نقي خان را مي‌گيرد و به شيراز مي‌آورد. پس از آن ، از دودمان نصيرخان لاري، كس ديگري حاكم لارستان نمي‌شود.

پس از برافتادن سلسلهء نصيرخاني و در اوايل حكومت ناصرالدين شاه قاجار، طي چهارده سال، حكام پراكنده از شيراز و تهران به لارستان اعزام مي‌شدند. عبدالباقي ميرزا، حاج ميرزا حسن، علي‌خان نصيرالملك و چند تن ديگر از واليان لار، در زمان قاجاريه، بوده‌اند.

قدرتمندترين آنها، كه حكومت لارستان را چهل سال بر عهده داشت، فتحعلي خان گراشي بوده است؛ فتحعلي خان از مزايجان، سبعه‌جات و بندر خمير تا جزيرهء خارك و بوشهر را زير فرمان خود داشت. او در لار زندگي مي‌كرد و با اجازه ناصرالدين شاه علاوه بر تعمير بازار شاه‌عباسي لار ميدان و دو كاروانسراي عالي در اين شهر بنياد نهاد، كه هنوز پابرجاست. »فتحعلي خان ظواهر شريعت را حفظ مي‌كرده و سر و كارش با كتب تاريخ و علما بوده و شانس بسيار قوي هم داشته است، از اين جهت يك رجل سياسي و از آب درآمده‌اي شده بود و قتل نفس هم نمي‌كرده است. او به سال 1312 هـ.. در لار درگذشت و در همان جا نيز مدفون شد.«

حكومت لار بعد از او هرچند سالي به يكي از پسرانش واگذار شد؛ حاجي رستم خان در سال 1313 هـ..، حاجي علي‌رضا خان در سال 1314، حاجي علي‌قلي خان در سال 1319 هـ.. و ... در لارستان حكومت داشته‌اند.

در پايان اين بررسي بسيار مختصر تاريخي لازم است فهرستي از نمايندگان دروه‌هاي مجلس، پس از انقلاب اسلامي ذكر شود:

1- مهدي نصيري و سيدعبدالواحد موسوي لاري، دروهء اوّل

2- سيدمحمود علوي و محمدحسن راستي، دورهء دوّم

3- محمدحسن راستي، دورهء سوم

4- محمدحسين نخبه‌الفقهايي، دورهء چهارم

5- محمدحسين نخبه‌الفقهايي، دورهء پنجم

روند اسلام‌پذيري در لارستان كهن

جلال‌الدين ايرج لاري كه در عهد خلافت كوتاه عمربن عبدالعزيز مسلمان شد، اولي حاكم اسلامي لارستان است.

لارستان با پيشينه‌اي از ديرسالي و با نامهاي دگرگوني چون ايراهستان و كجاران، سرزميني گسترده از جنوب ايران را شامل بود و در زمانه‌اي نه چندان دور از سمت جنوب، بندر كنگان تا بندرعباس و از ناحيهء شمال تا فيروز آباد و فسا را دربر مي‌گرفته است.

»كران و اعمال ايراهستان، همه در بيابان است و گرمسير و بغايت گرم، چنان كه به تابستان جز مردم آن ولايت آنجا مقام نتواند كردن از صعبي گرما ... به هر ديهي حصاري محكم است. از آنچه لشكر آنجا نتواند كردن از صعبي گرما، الاّ سه ماه ربيع، ديگر به زمستان از بارندگي و بي‌علفي نتواند بودن. و به تابستان از گرما، امّا به روزگار »ديلم« ايشان را قهر كردند و به طاعت آوردند و ده هزار مرد از ايشان به عهد عضدالدوله در خدمت او بودند و بر سبيل سپاهي و مقدم ايشان يكي بود »حابي« نام و بعد از آن عهد، دگرباره عاصي شدند و هيچ كس ايشان را مالش نتوان داد، مگر اتابك چاولي، كه آن جمله اعمال مستخلص گردانيد به قهر.«

اين ناحيهء فراگسترده در جنوب ايران به چند علت مورد توجه بوده است؛ اوّل آنكه پلِ ارتباطي مركز ايران با خليج فارس به شمار مي‌آمد. ديگر اينكه به سبب وجود آتشكده »آذرفرنبغ« در كاريان-يكي از سه معبد مقدس زردشتيان در عهد ساساني كه تا قرن چهارم پس از هجرت برپا بود-سيل زايران را به سمت خود سوق مي‌داده است. دو ناحيهء خنج و بال نيز از جمله نواحي مهم لارستان كهن بوده‌اند كه به عنوان توفقگاه تجاري، در مسير كارواني بندر سيراف به مركز ايران، اهميتي ويژه داشتند. آثار به دست آمده از دورهء ساسانيان در اين منطقه مي‌تواند روشنگر موقعيت ياد شده باشد.

هرچند چگونگي ورود نيروهاي مسلمان به منطقهء لارستان به درستي معلوم نيست؛ امّا با بررسي و تحليل مدارك موجود مي‌توان گفت كه از قرن نخست تا يازدهم هجري سلسله‌اي از امزاي محلي در اين منطقه حكومت كرده‌اند كه نامهايشان در منابع مشخص شده، ما نيز از آنها ياد خواهيم كرد. مورخان نام عمومي اين منطقهء بزرگ را ايراهستان، گرمسيرات و سپس لارستان نگاشته‌اند.

اولين نشانه‌هاي ورود اسلام به لارستان در جمله‌هاي كوتاه و مختصر چنين بيان شده است: ‌»جلال‌الدين ايرج لاري كه اوّل حكام اسلام است، در عهد عمربن عبدالعزيز مسلمان شد.« عمربن عبدالعزيز تنها دو سال، يعني 101-99 هجري، بر مسند خلافت تكيه زد.

اگر اين اطلاع، يعني گرويدن جلال‌الدين به اسلام، داراي اساس و پايه‌اي مستدل داشته باشد، درو نيست كه مردمان اندكي از لارستان كهن به اسلام گرويده باشند؛ امّا براساس منابع تاريخي موجود، امكان ورود مسلمانان، در دعوت اوّليه، به منطقهء لارستان كهن مردود شناخته مي‌شود. چراكه مسير حمله مسلمانان، به فرماندهي عثمان‌بن ابي‌العاص، از طريق جزيرهء كيش، بوشهر كازرون و شيراز بوده، مسير ديگر به طرف كورهء دارابگرد شامل جهرم و فسا و داراب مي‌باشد. در منابع قرون اوليه هرگز از لشكركشي مسلمانان به نواحي »ايراهستان« سخني به ميان نيامده، تنها يورش »هَرَم‌بين حيان« به منطقه كاريان، شمال لارستان كنوني، ثبت شده است.

اين لشكركشي در پي شورش فارس، عليه نمايندهء خلفاي اسلامي، صورت گرفت؛ كه شورشيان توسط سپاهيان اسلامي سركوب شدند.

با اين وصف مي‌توان گفت كه مسلمانان در دعوت اوّليه خويش، هيچ‌گاه به ايراهستان وارد نشدند و مردم آن ديار به آيين زردشتي باقي ماندند. روشن بودن آتشكدهء كاريان تا قرن چهارم هجري دليل ديگري بر اين مدعاست. صعب‌العبور بودن منطقه، شرايط نامناسب آب و هوايي، وجود قلعه‌هاي مستحكم، اين ديار را از برخوردهاي نظامي با مسلمانان در امان نگاه داشت. امّا اين مصونيت تنها تا اوايل حكومت عضدالدوله ديلمي، دوام آورد. در جريان لشكركشي عضدالدوله به عمان و تسخير آن ديار، ايراهستان براي مدتي نه چندان طولاني به تصرف نيروهاي عضدالدوله ديلمي درآمد.

»و ده هزار مرد از ايشان در خدمت عضدالدوله بودند و مقدم ايشان »حابي« بود، اما بعد از آن عهد دگرباره عاصي شدند«؛ يعني دگربار به آيين پدران خويش متمايل شدند و تصرف ايراهستان چندان پايدار نبوده است!«

منابع و مآخذ تاريخي در اين فاصله، يعين بين قرن چهارم تا ششم، اطلاعاتي از لارستان به دست نداده‌اند و تنها بايد به دامان »تذكرهء شاه زندو« و »غزوه‌نامهء زين‌العباد بيرمي« دست يازيد. شرح لشكركشيهاي سلطان عفيف‌الدين الموسوي ملقب به شاه زندو،و از فرزندان امام موسي كاظم عليه‌السلام، بين سالهاي 355 تا 432 هـ.. در اين دو كتاب ثبت شده است.

او در نيمهء دوم قرن چهارم از مكه به نواحي جنوب فارس آمده و با لشكركشيهاي خويش منطقه‌اي به گستردگي بوشهر تا داراب و نواحي جنوب سواحل خليج فارس را به اسلام دعوت نموده است. بنابراين روند اسلام‌پذيري مردم لارستان با لشكركشي حضرت شاه زندو، آغاز مي‌شود.

»در بيان حالات حضرف عفيف‌الدين شاه زندو و باعث بر حركت فرمودن آن جناب از مكه معظمه زاده‌الله شرفاً، با اقوام و اقارب و انصار و اصحاب به سمت گرمسيرات فارس و ساحل درياي عمان از بيخ فالات و بنادر.. و جهانگيريه و بيرم تا اغلا مرودشت و بلوك خنج و افزر... و قيركارزي... و دشتستان و برازجان كه در آن اوقات دين مجوس ]و آتش‌پرست بودند[.«

هنگام ورود شاه عفيف‌الدين، تهمورث، از بازماندگان »سلنقور«، حاكم وقت بيرم بوده است:

ز راوي اين چنين آمد روايت كه مي‌كرد از سليمان او حكايت

كه يعني در جهان پيش از سليمان اميري بود از آل كليمان

كه نام او به عالم بُد »سلنقور« كه حاكم باليقينش بود جمهور...

سيدعفيف‌الدين پس از ورود به ديار ايراهستان مردم را به دين اسلام دعوت كرد: »مردم آن بلد را طوعاً او كرهاً نيز مسلمان نمود و به شرف اسلام شرف گردانيد، در هر گوشه به تعمير مساجد و منابر پرداختند و آتشكده‌ها را منطفي و خاموش و اعلام اسلام را ارتقا داد.«

با توجه به متن تذكره، احتمال مي‌رود كه پيش از ورود عفيف‌الدين نيز در برخي از نواحي ايراهستان مساجدي وجود داشته، ولي به دليل سيطرهء حكام زردشتي چندان مورد اعتنا نبوده است!

روايتي كوتاه از وضعيت مذهبي لارستان

از آغاز تا اكنون

پيشتر گفتيم جلا‌ل‌الدين ايرج‌بين كيقباد كه از سلسلهء ميلادي بود، در عهد خلافت عمربن عبدالعزيز (102-99 هـ)، به اسلام گرويد. ولي پذيرش قطعي اسلام در قرن سوم يا چهارم هجري، پس از فتوحات حضرت سيدعفيف‌الدين، شاه زندو، تحقق پذيرفته، در قرن پنجم با آموزشهاي دو تن از فرزندان حضرت امام سجاد عليه‌السلام يعني ميرعلي‌بن حسين و ميرحمزه،-كه آرامگاهشان هنوز زيارتگاه مردم است-توسعه مي‌يابد.

خنج از قرن سوم هجري مركز فكري اسلامي و تصوف مي‌شود و تا قرن هفتم پويايي خود را حفظ مي‌كند. در اين مدت خانقاه شيخ دانيال-كه پيرو سلسلهء مرشديه و اسحاقيه به شمار مي‌آمد-از رونق ويژه‌اي در منطقه برخوردار بوده است.

»به نظر مي‌رسد وضعيت مذهبي لارستان در قرن هشتم هجري چندان روشن نباشد« در قرن هفتم، در جريان حملهء هلاكو به ايران، سادات قتّالي پس از درگيريهاي فكري به نواحي جنوبي لارستان، يعني عماد ده، كال، گوده و بستك، كوچ مي‌كنند. مهاجرت اين گروه در خنج اثري آشكار برجاي مي‌نهد، به گونه‌اي كه زاويهء ابودلف محمد خنجي در قرن نهم ديگر از رونق پيش برخوردار نبوده است.

تسخير لارستان توسط شاه عباس، علاوه بر آثار اقتصادي-سياسي در منطقه، پيامدهاي عميق مذهبي برجاي مي‌گذارد. به فرمان شاه عباس سادات از اصفهان به لارستان، مهاجرت كرده، در »مُهر« و لار استقرار مي‌يابند. مرحو سيدمحمد زاويه نخستين عالمي است كه در اين مهاجرت از اصفهان به لار مي‌شتابد.

قدرتهاي اجتماعي لارستان نيز بر اثر مهاجرت اقوام ترك، كه درپي سياستهاي ويژهء شاه عباس به منطقه آورده شده بودند، تغييرات قابل تأملي مي‌يابند و از اين پس طبقهء قدرتمند روحانيت شيعه به زعامت سيدمحمد زاويه شكل مي‌گيرد.

ابوالحسن لاري، يكي از يهوديان لار، به دين اسلام مي‌گرايد و به عنوان روحاني شيعي به تلاشهاي فراواني عليه تفكر يهودي دست مي‌يازد.

در همين اثنا افغانان به ياري سنيان منطقه، لارستان را آماج حمله‌هاي خويش قرار مي‌دهند. همراهي سنيان با افغانان به دليل تضادهاي مذهبي و اعمال سياستهاي ويژهء عصر صفوي، بويژه روند تشيع‌پذيري در منطقهء لارستان، بوده است. بدين ترتيب منطقه زير نفوذ افغانان قرار مي‌گيرد و حكومت لارستان در سال 1137 به خدادادخان واگذار مي‌شود. علي‌رغم استيلاي خداداد خان، شيعيان لار از تلاش دست بر نداشتند، اما مقاومت و جانفشاني اهالي لار به رهبري سيدمحمد مسيح، فرزند سيدمحمد زاويه، با تبعيد و سپس شهادت نامبرده در محل شاه علمدار، حوالي فسا، درهم مي‌شكند و افغانان تسلط خود را بر منطقه گسترش مي‌دهند.

از ديگر سو، علي‌رغم اين برخوردهاي متقابل بي دزدان دريايي عرب و بلوچ (كه به نظر مي‌رسد با عمان و بنادر لار، اتحاديه‌اي داشتند) اهالي لارستان نسبت به اصفهان و شيراز عليه تهاجم افغانان مقاومت بيشتري از خود نشان مي‌دهند. و اندك‌اندك مذهب تشيع در طول جادهء شيرراز-لار-بندر جايگاهي خاص مي‌يابد جنوب و نواحي شمالي لارستان، شافعي باقي مي‌مانند و بعضي از آلِ شيوخ در اوز و بستك جايگاهي مسلط براي سنيان لار برقرار مي‌كنند.

امّا اوضاع بدين حال پايدار نمي‌ماند؛ با ظهور نادرشاه افشار و حملات پي‌درپي او به نيروهاي افغاني، اشرف نخست به شيراز و سپس به لارستان مي‌گريزد. اهالي لار نيز چون اوضاع را دگرگون مي‌يابند فرماندهء قلعهء نظامي را مي‌كشند و به سپاهيان اشرف افغان-كه به فرماندهي برادرش، محمود-در اطراف شهر خيمه زده بودند، يورش برده، آنها را شكست مي‌دهند.

دوره افشاريه

لارستان در دورهء افشاري شاهد شورشهاي محلي محمدخان بلوچ و بقاياي ايلغار افغاني و همچنين شورش سنيان منطقه، به رهبري شيخ‌احمد مدني از بخش »اوز«، است.

»محمدخان بلوچ از سرداران مشهور صفوي است كه در نهايت بر اثر برآورد غلطِ جنگ با نادرقلي و سپس شكست او از نادر و حمايت شيخ‌احمد مدني، رهبر تسنن از او در مهلكه‌اي بزرگ مي‌افتد.«

با اين حال و علي‌رغم حمايت تفنگچيان سني در »گرمسيرات« شورشيان قادر به اعمال قدرت در لار نمي‌شوند. اتحاد سياسي-مذهبي محمدخان بلوچ، شيخ احمد مدني و شيخ جبارهء لنگاني با لشكركشي تهماسب قلي و دستگيري و اعدام رهبران شورش، در سال 1147 هـ.. به پايان مي‌رسد. اوز در همين دوره، دورباره، پس از يك سال پذيرش مذهب تشيع به مذهب اوّليه خود يعني شافعي برمي‌گردد.

دوره قاجاريه

مردم لار از ظلم و جور علي‌خان لاري، حاكم لارستان در عهد قاجار، به والي فارس حسينعلي ميرزايِ فيروز شكايت مي‌برند. پس از او احمدخان بستكي والي لار مي‌شود؛ امّا به سبب اختلاف مذهبي با لاريها بيش از شش ماه دوام نمي‌آورد. علي‌خان ديگر بار به حكومت لار منصوب مي‌شود. در اين اثنا سيدزين‌العابدين شيخ‌الاسلام به نصيحت حاكم لار مي‌پردازد تا دست از ستمهايش بردارد؛ حاكم لار وي را به جزيرهء هرمز تبعيد مي‌كند، ولي او، با درخواست مردم از حكومت مركزي، دوباره به لار باز مي‌گردد.

لارستان در آستانهء مشروطيت در بحران شديد، ناامني، وحشت و ترور فرو مي‌رود. نارضايتي ايلهاي ترك بهارلو و اعراب از سمت شمال شرقي، اعراب قواسم از طرف جنوب، خانهاي محلي اشكنان و بيخه‌جات از مغرب و اختلافهاي فرزندان فتحعلي‌خان، سياست مالياتي فتحعلي‌خان حاكم پرقدرت لارستان-كه فشار بيش از حدي بر دوش تجار وارد مي‌سازد-توان اقتصادي لارستان را فرج مي‌كند و امكان تجارت را از منطقه مي‌گيرد. حاج‌علي وكيل از سوي تجّار لارستان با هدف حفظ قدرت اقتصادي منطقه، يافتن تكيه‌گاهي مذهبي براي مبارزه با خانها و بازگرداندن امنيت، رهسپار نجف مي‌شود. در نتيجه حضورِحاج‌علي وكيل و يارانش در نجف، سيد عبدالحسين موسوي دزفولي، در سال 1310، وارد لار مي‌شود. حوزهء علميهء شهر را رونق مي‌بخشد و نزديك به پانصد طلبه از لارستان و مناطق همجوار را در حلقه درس و بحث علمي خويش گرد مي‌آورد. او همچنين نماز جمعه را واجب دانسته، به اقامهء آن همت مي‌گمارد. يهودياني كه پيش از حضور سيدعبدالحسين در لار مسلمانان را آزار مي‌رسانند، با فرمان او و پس از نرمخوييهاي لازم، اموال خود را به مسلمانان مي‌فروشند و منطقه را ترك مي‌كنند.

سيدعبدالحسين لاري، در راه مقابله با استبداد قاجاريان، چنين حكم مي‌دهد:

»واجب است، تبديل سلطنت امويهء قاجاريه به دولت حقهء اسلاميه«

علاوه بر اين سيد پرداخت ماليات به دولت را تحريم مي‌كند و خود-با عدم پرداخت آن-در اين راه پيشقدم مي‌شود. ضرب سكه، چاپ و انتشار تمبر-با عنوان »پست ملت اسلام«-و نيز تحريم قند و چاي وارداتي كه باعث وابستگي اقتصادي و رونق بازار استعمارگران مي‌گرديد، از ديگر كوششهاي سيدعبدالحسين در راستاي برپايي حكومت اسلامي است.

آن بزرگوار پس از يك دوره درگيري و مبارزه، در 15 ارديبهشت 1303 ش، در جهرم بدرود حيات مي‌گويد.

لاريها پس از فقدان سيدعبدالحسين موسوي لاري، در منزل مرحوم شيخ محد حسين مخبه‌الفقهايي معروف به حاج آخوند، گرد مي‌آيند؛ حاج علي وكيل، حاج محمدحسين امين‌التجار كمپاني و حاج غلامحسين عسكر پس از مشورت با يكديگر تصميم مي‌گيرند كه سيدعبدالمحمد، فرزند ارشد مرحوم سيدعبدالحسين، را به لار دعوت كنند. سيدعبدالمحمد از دهكويه وارد لار مي‌شود و در مسجد جامع لار به اقامهء نماز مي‌پردازد. او آرام نمي‌نشيند و با رژيم رضاخاني به مبارزه مي‌پردازد. سيدعبدالمحمد در سال 1308 ش، در هنگامهء آماده‌سازي نهضتي فراگير عليه رضاخان، با ورودي قواي دولتي، به فرماندهي ياور محمدتقي خان عرب شيباني، براي مدتي كوتاه به گراش هجرت كرده، همراه زادان‌خان، مبارزه عليه رژيم رضاخاني را ادامه مي‌دهد. او اندكي بعد به لار باز مي‌گردد. با تصرف شهر توسط نيروهاي دولتي و اعلام حكومت نظامي، سيدعبدالمحمد آيه‌اللهي دستگير و به شيراز تبعيد مي‌شود. پس از چندي با موضعگيريهاي علماي نجف، از زندان معروف كريم خاني شيراز، رهايي مي‌يابد.

جَو خفقان و اختناق، همچنان سايه شوم خود را بر سر مردم مي‌گستراند تا آنكه پانزدهم خرداد سال 1342 فرا مي‌رسد. روز مقدسي كه با خروش اما راحل (ره) جرقه‌هاي نخستين انقلاب اسلامي زده مي‌شود. هنگام و همراه با علما ومردمان ديگر شهرها، عالمان لارستان با موضعگيري عليه رژيم ستم شاهي امام و انقلاب اسلامي را مدد مي‌رسانند. اين آتش، مدتي زير خاكستر گذشت زمان فرو مي‌خوابد. علماي لارستان در طول اين مدت با روشنگريهاي خود و مبارزهء منفي و تبليغاتي عليه رژيم ستم‌شاهي، مردم را بيش از پيش نسبت به اوضاع نابسامان داخلي آگاه مي‌كنند. تا اينكه سرانجام توفان درمي‌گيرد و امت اسلامي با آمادگي بيشتر و حضور همارهء روحانيان، چون سيلي خروشان در شهرها به راه مي‌افتد. مردم حماسي لارستان نيز در شهرها و روستاها با الگو گرفتن از روحانيان معظم علم مخالف برافراشته، به ياري انقلاب اسلامي مي‌شتابند. سيدمحمود علوي و مرحوم علي‌اصغر رحماني و سيدعباس معصومي مسئوليت آگاهي دادن به مردم گراش و لامرد را مي‌پذيرند و روحانيان ارجمند منطقه به رهبري سيدعبدالعلي آيه‌اللهي، سيدمجتبي موسوي لاري و سيدحسين نسابه با سخنان گرم و آتشين خود جوانان غيور لار را گرمي و شور بخشيده، به ياري اسلام فرا مي‌خوانند.

در يكي از روزهاي آتش و خون، كه مردم با تمام توان در راهپيمايي شركت كرده، فرياد الله‌اكبر برمي‌آوردند، با صداي شليكهاي پي‌درپي سه لاله بر سنگفرش خيابانها مي‌شكفد و سه شهيد از تبار اسماعيل؛ شهيد محمدعلي طاهري، مهدي رستگار و خليل آزاد در خون فرو مي‌غلتند، تا يادگاري ديگر از دلاوريهاي مردم لارستان در راه دستيابي به حكومت اسلامي باشند.

لارستان اينك در سايه حكومت اسلامي، به ادامهء حيات معنوي خود اميد بسته است. لار با دو مدرسه علميه و محضر پرفيض آيه‌الله آيه‌اللهي و اقامه نماز جمعهء حضرت ايشان و پيروي مردم از مقام ولايت فقيه روزگار مي‌گذراند. گراش، اوز و خنج نيز هر كدام با يك مدرسهء علميه به فعاليتهاي مذهبي و تعليم و تربيت طلاب علوم اسلامي مي‌پردازند.

لارستان در جريان نهضت مشروطيت

شجاعتهاي رئيس‌علي دلواري براي ملت ايران يك يادگار ارزنده تاريخي است و هم پشتيبانيهاي شما از مبارزات آيه‌الله سيدعبدالحسين لاري جزو قضاياي نادر زمان گذشته است.

»از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در سفردي ماه 1370 به بوشهر«

سيدعبدالحسين لاري، در سال 1309 هـ..ق به دعوت تجار لارستاني، به سرپرستي »حاج علي وكيل لاري« و بنا به توصيه »ميرزاي شيرازي«، براي »برائت از ظلمه« به لارستان وارد و در »لار« ساكن شد.

مهاجرت به منطقه و حمايت شديد مردم لارستان از »سيدعبدالحسين« به شكل‌گيري نهضتي انجاميد كه با همهء ابهامش هنوز در ياد و خاطرهء مردم جاري است.

دربارهء نهضت او يا بهتر بگويم »نقش لارستان در جنبش مشروطيت« هنوز پژوهشي جامع و مستند به انجام نرسيده است. به گواهي اسناد برجاي مانده، لارستان در جريان نهضت مشروطيت، به عنوان »مركز ثقل سياسي« فارس عمل مي‌كرده، تحولات فارس و بنادر جنوب از سياستهاي سيدعبدالحسين لاري متأثر بوده است.

سيد با تاسيس حوزه علميه، دين‌باوران بسياري را سمت لار كشانيد. جوانان مومن از‌ داراب، جهرم، فسا، شيراز، بوشهر، بندرعباس، كرمان، سيرجان، بندرلنگه و حتي هندوستان، در حوزهءعلمي او گرد آمده، ضمن فراگيري مفاهيم ديني با نظريات سياسي استادشان آشنا شدند. سيد از همان ابتدا، با برگزاري نماز جمعه و قرائت خطبه‌هاي سياسي، جبهه‌گيري خويش عليه حاكميت قاجاري را آشكار ساخت. او همچنين در سال 1314 هـ..ق. در شيراز كتاب »آيات‌الظالمين« را تأليف كرده در اين اثر گرايش و عمل به ظلم، در جامعه، با استفاده از منابع فقهي، مورد بررسي قرار گرفته، سلطنت قاجار فاقد هرگونه مشروعيت دانسته شده است. اين طرز برداشت او را به عنوان روحاني »اصولگرا« مطرح و به شركت در مشاجرات فقهي با »اخباري«ها ناگزير ساخت.

مهاجرت شاگردان سيد به منطق گوناگون و پخش رساله‌هاي سياسي او بسرعت نامش را پرآواز و همراهانش را بسيار نمود. تجار، نيروهاي ايلي و شبه‌ايلي و طبقات پايين اجتماع-كه از ظلم و ستم حكام به تنگ آمده بودند-در كنار وي قرار گرفتند و براي دفاع از آرمانهاي اسلام آماده شدند. نكتهء قابل تامل در اين قيام الهي ن بود كه با وجود تركيب ناهمگون مذهبي لارستان و نفوذ دو ديدگاه تشيع وتسنن در منطقه، نهضت سيد هرگز رنگ فرقه‌اي خاص به خود نگرفت و آن مجتهد فرزانه توانست، با استفاده از نيروهاي شيعه و سني، نهضت را ادامه دهد.

اصول علمي سياست سيد همراه با واقعيت‌گرايي و كاربرد سياستهاي تبليغي وسيع توانست پايگاه اجتماعي گسترده‌اي را در مدتي كوتاه براي او و يارانش فراهم آورد بدين ترتيب نهضت ستم ستيزي و شرع‌گرايي لارستان روزبه‌روز قدرتمندتر شد و جامعه را آبستن حوادثي ساخت كه به نام »قيام سيدعبدالحسين لاري« شهرت يافته است.

اقدامات سياسي كه در قالب سخنرانيها و عملياتهاي سرداراني چون شيخ زكريا كوهستاني، حسين حاجي‌آبادي و مصباح ديوان اوزي در بندرعباس و كرمان جلوه‌گر شده بود، خشم محمدعلي‌شاه را برانگيخت و به صدور فرمان حمله به لارستان و دستگيري سيد انجاميد. و بدين ترتيب نصرالدوله قوام‌الملك، با نيروهايي كه از ايلات خمسه و مستبدين جمع‌آوري كرده بود به »لار« يورش برد.

حمله »نصرالدوله« به لار باعث واكنيش روحانيان شيراز و تجار فارس و بنادر گرديد. آصف‌الدوله، حاكم وقت فارس و حبيب‌الله قوام، تحت فشار شديد آنان، يكديگر را متهم به صدور فرمان حمله كرده و خواهان بازگشت نصرالدوله شدند. علاوه بر اين نصرالدوله در حمله خويش با مقاومت شديد نيروهاي مردمي روبرو گرديد. دلاوريهاي شهيداني چون حاج محمد هاشم، امام جماعت محلهءنو، استاد محمدجعفر تفنگ‌ساز و حاج محمدحسن بقال در اين رويارويي زبانزد است.

پس از اين واقعه لار دوبار ديگر، طي سالهاي 1329 و 1332 هـ..ق توسط نيروهاي »قوام« مورد حمله قرار گرفته، غارت گرديد. مشروطه‌خواهان واقعي فارس در پي تحول سياسي، كه با انتقال قدرت به رهبر ايلي قدرتمند (بختياري) پيش آمد، متحمل ضربات سنگيني گرديده، روز به روز تضعيف گشتند. در اين ميان اصرار سردار اسعد بختياري در به انزواكشاندن سيد و صولت‌الدوله قشقايي قابل تأمل مي‌باشد.

هرچند سيدعبدالحسين لاري، با شهادت شيخ زكريا دارابي، در سال 1331 هـ..ق، كشته شدن حاج بابا بيرمي و غلامحسين‌خان وراوي، و همزمان با شروع جنگ جهاني، تهاجم سياسي خويش عليه دولت انگليس را آغاز و با صدور اعلام حكم جهاد به صولت‌الدوله قشقايي و نيروهاي تنگستاني، مرحلهء جديدي از مبارزاتش را پي گرفت.

اين امر در حالي صورت مي‌گرفت كه كليه نيروهاي لارستاني سيد، پس از تهاجم نيروهاي دولتي، به فرماندهي قوام‌الملك، در سال 1333-كه به درگيري »كورده« مشهور است-از پيرامونش پراكنده شده بوندن و سيد در فيروزآباد و جهرم روزهاي تبعيد را پشت سر مي‌نهاد. او در جمعه چهارم شوال 1342 هجري قمري، مصادف با پنجم ماه مه 1924 م، درگذشت.

آن بزرگوار در آخرين روزهاي زندگي خويش، در نامه‌اي به يكي از نزديكانيش، چنين نوشت:

»به هر طرف مي‌خواهم حركت كنم، خاصه به طرف شيراز، مانع قوي و امتناع كلي به حدي است كه تهديد به قتل و توعيد به غارت كرده‌اند. خلاصه بالفعل در معني محبوس به حكم اباليس انگليس و روس هستم و لكن به هيچ نحو قصور و فتور و ضعف و كسور نورزيده و تا آخر قطره خون مصمم و ثابت‌القدم، خواهم ماند و الزم در شهادت و جهاد يزيد و ابن‌زياد به مواعيد صدق صادق مصدق و كان حقاً علينا نصرالمومنين و ان تنصرالله ينصركم و يثبت اقدامكم، هستم.

مبارزه زنان لارستاني در برابر كشف حجاب

زنان لارستاني، در طول سالهايي كه رضاخان حكومت استبدادي خود را در تمام كشور گسترش مي‌داد، با مبارزهء منفي خود توانستند، توطئه ضد فرهنگي استعمار را با شكست روبه‌رو سازند. رضاخان همراه و همگام با سياست مذهب‌زداييِ »آتاترك« در كشور تركيه، تهاجم فرهنگي خود را در ايران آغاز نمود، اما همان قدر كه »آتاترك« در پياده كردنِ نقشه‌هاي خود به موفقيت دست يافت، رضاخان در پيشبرد چنين سياستهايي با شكست مواجه شد. روحانيان سدي استوار در برابر اهداف مذهب‌زدايي او به وجود آوردند و با آگاهي دادن به اقشار ملت توانستند، در مقابل بسياري از جلوه‌هاي تهاجم فرهنگي قد علم كنند. مسألهء »كشف حجاب« را مي‌توان يكي از اين جلوه‌ها به شمار آورد، استعمار بر آن بود تا با پياده كردن اين برنامهء شيطاني زنان ايراني را به هيات غربيان درآورد دروازه‌هاي تمدن لائيك را به سمت ايرانيان باز كند. زنان عفيف و مسلمان لارستاني، خود را در حصاري از ديوارهاي خاكي و كاهگلي زنداني كردند و بدين ترتيب سياستهاي تهاجم فرهنگي را با شكست روبرو ساختند. آن گونه كه در سند نمرهء 38 آمده است، زنان لاري با پاسداشت حريم ايمان و عفاف هرگز صدفهاي پاكدامني نشكستند و گوهر ايمان خود نفروختند، تا جايي كه براي ديدارها و ملاقاتهاي فاميلي و دوستانه از پشت بامها استفاده مي‌كردند.

اين سند افتخاري بس ارجمند از مبارزهء منفي زنان لاري است كه پاسداران حريم عفاف بوده و هستند. رعايت حجاب در ديگر شهرهاي لار نيز به همين گونه بود و هيچ كس به ياد ندارد كه زنان بومي اين سامان، چادر خويش كنار گذاشته، به هيأت فرنگيان درآمده باشند.

چنانچه مشاهده خواهيد نمود، واژه‌ها و كلماتي كه نويسندهء اين سند به كار مي‌برد، درست در راستاي اهداف ضد اسلامي است؛ بي‌ترديد دادن صفاتي مانند خمرهء متحرك به زنان با حجاب و متصف كردن زنانِ بي‌چادر به بشاش بودن، بدون تفكر نبوده، از اغراض استعماري نويسنده پرده برمي‌دارد.

نمره 38

4/1/1315

رياست اداره كل احصائيه و ثبت احوال

با نهايت ادب و كمال راپورت دوماهه، مربوط به هيأت تفتيشيه ذيلاً به عرض عالي مي‌رساند:

1- طرز رفتار و حسن سلوك مأمورين دولتي بر حسب ظاهر موافق مقررات است.

2- حكومت محل در عمران و آباداني لار، اقدام لازم معمول خواهد شد.

3- روحيهء اهالي در ظاهر، متوجه دولت‌خواهي، ولي از نقطه‌نظر خمودي كه فطري و جبّلي آنهاست، كوچكترين قدمي در مرحلهء تمدن برنداشته‌اند و به همان خرافات سابقي خويش معتقد و در زاويهء خود پيوسته معتكف خواهند بود.

حتي در مسأله رفع حجاب، كه تا حال شايد قريب 30 مرتبه از طرف حكومت بلديه و معارف، كنفرانسهاي مخصوص تشكيل و در هر مرحله، ضمن لايحه و نطقي كه از طرف مامورين و غيره به عرصه ظهور رسيده، اهالي را تشويق كرده، مع‌هذا به كلي اثري در وجود آنها مترتب نيست، يعني در يكي دو دعوت كه از طرف بلديه و مدرسه دختران كه قسمتي از طبقات تجار دعوت شده، برخي به بهانهء مريض‌داري حاضر نشده و عذر اين قسمت را براي رفع نگراني آتيه خود را خواسته بعضي ديگر كه حاضر شده با چه كيفيتي، خانم خود را آرايش داده با وضعي كه از پوشش لباس سياه و سرپوش سياه كه كليهء صورت را مستور داشته مانند خُمره متحرك طوري خود را آراسته كه جلب‌نظر حاضرين از منحوسي شكلِ خويش، متوجه نموده، در حالتي كه صرف‌نظر از كنفرانسها و دعواتهاي معمولي در باغ ملي و غيره كليهء خانمهاي مامورين دولتي براي ترغيب اهالي قسمتي از امور خانه‌داري خود فرو گذاشته و همه روزه عصر با چهرهء بشاش و خرمي هرچه تمامتر با فرق و اندام بي‌چادر، بازار و خيابان عبور مي‌كنند. مع‌الوصف تاثير بر اهالي نبخشيد و از طريق بامهاي خود اياب و ذهاب براي ملاقات يكديگر باز و در ساختمان حمام، رمزاً صورت داده شود. نمرهء 16513 و اصل، منتظر حُسن نتيجهء اقدامات ايالت است كه اين منظور با نهايت پيشرفت حاصل كند.

No comments: